من و بارون... تنهایی؛ و دیگر هیچ...
| ||
|
سیب
تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم باغبان از پي من تند دويد سيب را دست تو ديد غضب آلود به من كرد نگاه سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك و تو رفتي و هنوز، سالهاست كه در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم و من انديشه كنان غرق در اين پندارم كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت… "حمید مصدق" من به تو خنديدم چون كه مي دانستم تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي پدرم از پي تو تند دويد و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه پدر پير من است من به تو خنديدم تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك دل من گفت: برو چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام حيرت و بغض تو تكرار كنان مي دهد آزارم و من انديشه كنان غرق در اين پندارم كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت… "فروغ فرخزاد" دخترک خندید و پسرک ماتش برد ! که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده باغبان از پی او تند دوید به خیالش می خواست، حرمت باغچه و دختر کم سالش را از پسر پس گیرد ! غضب آلود به او غیظی کرد ! این وسط من بودم، سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم من که پیغمبر عشقی معصوم، بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق و لب و دندان ِ تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم و به خاک افتادم چون رسولی ناکام ! هر دو را بغض ربود... دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت: " او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! " پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: " مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! " سالهاست که پوسیده ام آرام آرام ! عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز ! جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم، همه اندیشه کنان غرق در این پندارند: این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت… نظرات شما عزیزان: مادرم در سکوت می سوزد ، قصه ای مثل شاپرک دارد خسته در کوچه های بالا شهر پشت هم رخت چرک می شوید در میان شکسته های دلش غمی اندازه فلک دارد زخم ها مثل روز یادش هست ، درد سیلی هنوز یادش هست پدرم گفته بر نمی گردد ، مادر اما هنوز شک دارد خواهرم هی مدام می پرسد ، دستمان خالی است یعنی چه طفلک کوچکم نمی داند دست مادر فقط ترک دارد بغض مادرشکستنی ، آنی ست ، جانمازش همیشه بارانی ست به خدا حاضرم قسم بخورم با خدا درد مشترک دارد و از آن روز سرد برف آلود ، که پدر رفت و توی مه گم شد آسمان حیاطمان ابری ست ، شیشه هامان همیشه لک دارد ... تنها
ساعت0:47---16 دی 1390
آنـ سـوی پـَنـــــجـَره بــــــاران
هـــــاشـور میـخـُورد ایــــن ســـو . . . مـــــَـن . . . خـــیس مــیشــَوَم از خـیــــال تــــو و تــــــَمام روزهـــایی کــــه بــاران بـاریـــــد و تــــــو . . . نیـــــــامدی پس كجيي داداشي؟؟ دنیا ٬ دست نقاش زبردست تو را زیبا آرایش داده است . دنیا ٬ پناه بی پناهان چه اندازه تو را دلفریب و دلربا آفریده است . دنیا ٬ خالق تو از ازل تو را میدان تاخت و تاز عشاق ٬ ناز و عشوه و غرور قرار داده است . دنیا ٬ می خواهم سوالی از تو بکنم ؟ این را هم می دانم که خواهی گفت نمی دانم ... هیچ می دانی چرا تا این حد زندگی ات پر شور و هیجان ٬ غم انگیز و گاهی در گوشه ای از جامه خاکستری فام تو شادی پیدا می شود ؟ دنیا ٬ چون خاطره نویس ٬ سرنوشت تو را این چنین نگاشته و تو هم باید مطیع باشی ! دنیا ٬ تو را با تمام زیبایهایت می توان به جام طلایی بسیار زیبایی تشبیه کرد . جام کهنسال و پر خاطره ای ٬ جامی که در دل خود خون های عشاق و غم و اندوه ها ٬ شادی ها ٬ قهر و جدایی ها چون زندانی به خواب ابد محکوم شده اند . ای جام طلایی دنیا ٬ وصال در تو کم دیده شده گویا از اشک و هجران لذت میبری ... در میان تو عشاقی همچون لیلی و مجنون ها ٬ شیرین و فرهاد ها و ... مشغول دلربایی بوده اند . حال در این جام پر خاطره من و او به زندگی ادامه می دهیم . بیم دارم سرنوشت ما چون آن عده ای باشد که تو با آنان وفا نکرده و عهد و پیمان شکسته ای ... از آن ترسم حسادت تو میان من و او را تفرقه انداخته و هر روز غم بیشتری بخورم ... پدر ژپتو به پینوکیو میگفت : پینوکیو چوبی بمان ! آدم ها سنگی اند ... دنیایشان قشنگ نیست ... تنها
ساعت13:54---10 دی 1390
چقدر حرف هست و من فقط سکوت میکنم
آمدنت را سکوت کردم. داشتنت را سکوت کردم. رفتنت را سکوت کردم. انتظار بازگشتت را هم..... حالا نوبت توست... باید در سکوت به تماشا بنشینی سوختنم سال ها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره عشق چه ها میخواهی؟ صبح تا نیمه شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن میگویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریاست؟ نوری از روزنه ی فرداهاست؟ یا خداییست که از روز ازل ناپیداست؟
عیبــی ندارد!
باز هم خـــودت را بزن به آن راه!!! خــــودت را که به آن راه می زنـــــی می خواهـــــم تمام راه های دنیا خراب شود... موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : بیاتو اسکین ] [ Weblog Themes By : Bia2skin ] |