من و بارون... تنهایی؛ و دیگر هیچ...
| ||
|
نمی دانم چه می خواهم خدایا...
نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پرسوز ز جمع آشنایان می گریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرایه بستند از این مردم که تا شعرم شنیدند برویم چون گلی خوشبو شکفتند ولی آن دم که در خلوت نشستند مرا دیوانه ای بدنام گفتند دل من ای دل دیوانه من که می سوزی از این بیگانگی ها مکن دیگر ز دست غیر فریاد خدا را بس کن این دیوانگی ها… نظرات شما عزیزان:
عزیزم خیلییی قشنگ بود
بازم بیا منتظرتم بای افق روشن روزی ما دوباره کبوترهای مان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسانی برای هر انسان برادری ست روزی که دیگر درهای خانه را نمی بندند قفل افسانه ای ست و قلب برای زندگی بس است روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم روزی که هر لب ترانه ای ست تا کمترین سرود بوسه باشد روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود روزی که با ما دوباره برای کبوترهای مان دانه بریزیم و من آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که دیگر نباشم ... احمد شاملو sogand
ساعت11:07---22 شهريور 1390
سلام.همینکه حضورتو ثابت کردی برام کلی ارزش داره.حالا یا نظر یا جعبه پیام،فرقی نداره.شعری که گذاشتی خیلی قشنگه یه واقعیته اما گاهی ناراحت میشم از مطالبت چون دوست ندارم ناراحت باشه کسی...
بازم بهم سر بزن sogand
ساعت11:06---22 شهريور 1390
سلام.همینکه حضورتو ثابت کردی برام کلی ارزش داره.حالا یا نظر یا جهبه پیام،فرقی نداره.شعری که گذاشتی خیلی قشنگه ه قع اما گاهی ناراحت میشم از مطالبت چون دوست ندارمحت باشه کسی...
بازم بهم سر بزن موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : بیاتو اسکین ] [ Weblog Themes By : Bia2skin ] |